اشاره: چرا مباهله و نفرين به جاي مناظره و گفت و گو راه نهايي انتخاب شد ؟ پرسشي كه ذهن بسياري را به خود مشغول مي دارد اين است كه اگر پيامبران براي هدايت و راهنمايي آمده اند و اگر آنان از روي لطف الهي بر انگيخته شده اند و اگر آنان مظهر و تجلي كامل رحمت و مهر و دلسوزي براي بشريت هستند، چرا اقدام به نفرين و يا درخواست نابودي اقوام و امت ها و حتي بشريت مي كنند و خشك و تر و پير و جوان را مي سوزاند و نيست و نابود مي كنند؟ چنان كه بنا به گزارش قرآن، در واقعه طوفان نوح اتفاق افتاد و جز گروهي اندك كه در كشتي بودند رهايي نيافتند. مگر پيامبران به عنوان راهنمايان و روشنگران و آموزگاران سعادت و خوشبختي بشر بر انگيخته نشده اند؟ اگر چنين است پس چرا با اين همه ابزارها و راه و روش هاي روشنگري ، رفتاري غير اخلاقي و خشونت بار در پيش گرفتند و اقدام به لعن و نفرين و نابودي انسان گرفته اند؟
پاسخ به اين پرسش ها و پرسش هاي ديگري از اين دست ما را واداشته است تا از زاويه ديگري مساله مباهله را هم به عنوان يك رخداد تاريخي و هم به عنوان يك حكم عمومي و دستور و معجزه جاودان مورد بررسي و تحليل قرار دهيم. در نوشتار مباحثي را كه ديگران در مساله اثبات حقانيت اهل بيت(ع) و جايگاه و منزلت و مانند آن را مطرح كرده اند ، پرداخته نمي شود و به همان مقدار بسنده مي شود. براي خوانندگان اين امكان فراهم است تا با مراجعه به نزديك ترين منابع كتابخانه اي شمه اي از موضوع و مباحث پيراموني آن به دست آورند. از آن جايي كه اين آيه و مباحث آن با مباحث كلامي و درگيري هاي فرقه اي پيوند استواري خورده است ، كتب زيادي به طور مستقل يا رساله هاي كوچك و بزرگ تدوين و چاپ شده است. بنابراين لزومي ديده نمي شود تا همان مباحث درباره باز نويسي و گزارش شود. از اين جهت ما را از ناديده گرفتن آن بخش معذور داريد.
بهطور كلی میتوان گفت، قرآن به مساله روشنگري اهميت بسيار مي دهد. به نظر مي رسد با توجه به گزارش هاي قرآني و شيوه ها و روش هاي به كاررفته از سوي پيامبران، روشنگري امري مهم در بينش و روش ايشان مطرح بوده و هدف اصلي پيامبران نيز اين معنا بوده باشد . از اين رو، روش هاي مختلف و متفاوت پيامبران را مي بايست بر پايه اين راهبرد و سياست اصلي بررسي و طبقه بندي كرد. روش هاي چون مناظره و گفت و گو و مجادله نيكو، وجوه مختلفي است تا به ياري آن، به اصل روشنگري دست يابند. گفت و گوهاي خدا را كه به اشكال مختلف چون گفتوگوی خداوند با پيامبران، فرشتگان، مؤمنان، كافران و شيطان در قرآن گزارش شده است، همگي آن ها بيانگر اين نكته است كه روشنگري نه تنها به عنوان خط مشي و سازوكار معمولي بلكه به عنوان راهبرد و سازوكاري بينادين مورد توجه خدا و قرآن و پيامبران بوده است. با نگاهي گذرا به آيات مربوطه مي توان دريافت كه اين گفت و گوها از چه جايگاهي مهم در امر روشنگري برخوردار بوده اند. با نگرشي دقيق و ژرف مي توان دريافت كه در هر يك از اين گفت و گوها چه معاني زيبا، ارزشمند و آموزنده اي براي انسان ها نهفته است .
اما پرسش اين است كه چرا خدا و پيامبر (ص) مباهله را به عنوان يك راه انتخاب كردند؟
اگر به آيات قرآن و گزارش هاي آن به خوبي توجه شود مي توان به اين مطلب اساسي دست يافت كه عذاب دنيوي نسبت به كافران و تكذيب كنندگان پيامبران و كتب آسماني هدايتگر زماني تجويز مي شد كه همه راه ها به بن بست مي رسيد و پيامبر چاره اي جز لعن و نفرين نمي يافت تا دست كم آينه عبرتي براي بودگان و آيندگان گردد. در گلايه و شكايت نوح (ع) به درگاه خداوندي قرآن گزارش مي كند: قال لا تذر علي الارض من الكافرين ديارا انك ان تذرهم يضلوك عبادك لايلدوا الا فاجرا كفارا (سوره نوح آيه 26 و 27 ) نوح گفت: پروردگارا ! بر روي زمين هيچ يك از كافران را مگذار. اگر آنان را به حال خود بگذاري بندگانت را گمراه مي كنند و مسلمانان را از راه به در مي برند. اين مردمان چنان وجود و محيط شان را آلوده اند كه جز كافر و فاجر نمي زايند. فرزندانشان نيز از فطرت دور افتاده اند و ديگر نهاد و سرشتي الهي در وجودشان نمانده است تا رگه هاي از حق و حقيقت از آن بيرون زند. در حقيقت لعن و نفرين و عذاب آخرين چاره كار است. پيامبران نيامده اند تا نفرين و عذاب كنند . آنان آمده اند تا آدمي را هدايت كنند(سوره بقره آيه 38) هرگز غضب و خشم الهي بر رحمت و مهر او پيشي نمي گيرد. اين كه ديگر پيامبري از مردمان زمانش ببرد و ديگر نتواند كاري براي ايشان انجام دهد مساله پيامبران نبود مشكل مردمان بود: فلما آسفونا انتقمنا(زخرف آيه 55) هنگامي كه ديگر از آنان بريديم و اميد هدايت ايشان را نداشتيم آن گاه از آنان انتقام گرفتيم.
اين كه پيامبر اكرم(ص) در مساله هدايتگري اهالي مسيحي نجران به راهكاري چون مباهله و نفرين مي رسد مي توان آن را از اين جهت بررسي ، تبيين و تحليل كرد. بهتر است پيش از تحليل مساله مباهله و بيان ابعاد مختلف آن، نگاهي به اصل داستان و رخداد تاريخي بر پايه آن چه در روايت شيعه و سني آمده است ، داشته باشيم:
در آغاز طلوع اسلام، نجران تنها منطقه مسيحى نشين حجاز بود كه به عللى از بت پرستى دست كشيده و به آئين مسيح گرويده بودند. رسول اکرم (ص) به موازات مكاتبه و نامه نگاري با سران دولت هاي جهان و مراكز مذهبى به ويژه دو ابر قدرت ايران و رم ، به منظور دعوت نجرانيان به اسلام ، نامه اى نيز به اسقف آن شهر نوشت . نمايندگان پيامبر وارد نجران شده و نامه پيامبر (ص) را به اسقف نجران دادند، که مضمون آ ن چنين است:
« به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب؛ از محمد فرستاده خدا بسوى اسقف نجران. خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب را حمد و ستايش مىكنم و شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت مىنمايم. شما را دعوت مىكنم كه از و لايت بندگان خدا خارج شويد و در ولايت خداوند در آييد؛ اگر دعوت مرا نپذيرفتيد، بايد به حكومت اسلامى ماليات و جزيه بپردازيد؛ در غير اين صورت، به شما اعلام خطر خواهم کرد . »
اسقف پس از قرائت نامه براى تصميم گيرى ؛ شورايى مركب از شخصيت هاى بارز مذهبى و غير مذهبى تشكيل داد. يكى از افراد طرف مشورت «شرجيل» بود كه به عقل و درايت و كاردانى معروف و مشهور بود. وى گفت: ما از پيشوايان مذهبى خود بسيار شنيده ايم كه روزى منصب نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعيل انتقال خواهد يافت و هيچ بعيد نيست محمد، كه از اولاد اسماعيل است، همان پيغمبر موعود باشد. بعد از سخنان شرجيل، شورا نظر داد كه گروهى به عنوان هيات نمايندگى نجران به مدينه رفته تا از نزديك با محمد (ص) تماس گرفته و دلايل نبوت او را مورد بررسى قرار دهد. بدين ترتيب، هياتى مركب از شصت نفر به سوى مدينه رهسپار شدند که در رأس آنها « ابوحارثه بن علقمه » حاكم نجران و دو پيشوای مذهبی ديگر به نام های ، «عبدالمسيح» و « ايهم » قرار داشت.
نجرانيان در حالی که لباس های فاخر و گران بها بر تن داشتند، وارد مدينه شدند و در مسجد به حضور پيغمبر اسلام (ص) آمدند . پيامبر با مشاهد ه هيات آنان از ايشان روی برگرداند. چند روز به همين شيوه و منوال گذشت تا آن که نجرانيان به اشاره اميرمومنان علي (ع) متوجه شدند با سر و وضعی که آنان دارند امکان گفت و گو با رسول خدا وجود ندارد. از اين رو، با لباسی ساده خدمت پيامبر رسيدند. طي جلساتي كه با پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم داشتند ، با آن حضرت به بحث و مناظره پرداختند .
شصت نفر از نمايندگان نجران، پس از نماز جماعت در مسجد، كنار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نشستند، مسلمانان نيز اندكي دورتر، براي گوش كردن و استماع بحث و مذاكره، نشستند . جالب اينكه گروهي از يهوديان نيز در جلسه شركت كردند، و به بحث با مسيحيان و مسلمانان پرداختند .
نخست پيامبر آغاز به سخن كرد و با كمال مهر و محبّت و خوش آمدگويي از مسافران نجران، آنان را به اسلام و توحيد دعوت نمود، و فرمود :
بيائيد همه ما خداي يكتا را بپرستيم و همه در يك خط قرار گيريم و زير لواي فرمان خدا به سر بريم، سپس چند آيهي از آيات قرآن را تلاوت فرمود.
اسقف اعظم : اگر منظور از اسلام، ايمان به خدا و عمل به دستورهاي خدا است، ما قبل از شما مسلمان بودهايم .
پيامبر : اسلام واقعي نشانه دارد. سه عمل است كه دليل عدم اسلام شما است: نخست آنكه شما صليب را ميپرستيد، دوّم آنكه خوردن گوشت خوك را حلال ميدانيد، سوّم اينكه اعتقاد داريد كه خدا فرزند دارد .
نمايندگان نجران : به عقيده ما حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ خدا است، زيرا او مردگان را زنده ميكرد و بيماران غير قابل علاج را شفا ميداد و از گِل شكل پرندهاي ساخت و در آن دميد و آن گِل پرنده شد و پرواز كرد و ... اين گونه كارها نشانه خدائي او است .
پيامبر: نه به هيچوجه اين كارها دليل خدائي نيست، بلكه او بنده نيك خدا است، كه خدا او را در رحم مريم قرار داد و سپس اينگونه معجزات را به او عنايت فرمود، او داراي گوشت و پوست و رگ و عصب و... بود غذا ميخورد و آب ميآشاميد، چنين كسي نميتواند خدا باشد، خدا مثل و نظير ندارد .
يكي از نمايندگان: حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ فرزند خدا است به اين دليل كه هيچ كس با مادر مريم ازدواج نكرد، مريم او را به دنيا آورد، و اين پيش آمد دليل است كه پدر او خدا است و او پسر خدا ميباشد .
پيامبر (با استفاده از وحي الهي يعني آية 61 آل عمران ) فرمود: «مثل حضرت عيسي همچون مثل آدم است، كه خداوند او را بدون پدر و مادر، از خاك آفريد، اگر نداشتن پدر، دليل است كه مسيح ـ عليه السّلام ـ فرزند خدا است، آدم كه نه پدر داشت و نه مادر، شايستهتر است كه فرزند خدا باشد .
نمايندگان نجران ديدند، هرچه ميپرسند و ميگويند، اين چنين پاسخ ميشنوند، از آنجا كه از نخست (به خاطر رياست دنيا) تصميم گرفته بودند مسلمان نشوند، مناظره را قطع كرده و گفتند: اين حرفها ما را قانع نميكند ما حاضر هستيم با همديگر «مُباهله» كنيم يعني در يك جا جمع شويم و به دعا و راز و نياز با خدا بنشينيم، و دروغگو را نفرين نمائيم تا خداوند دروغگو را هلاك كند .
با همه دلائل قوي و محكمي كه پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و سلم ارائه مي فرمود، آن ها هم چنان به حقانيت آئين و اعتقادات خود پافشاري مي کردند. اين امر سبب شد تا پيامبر اكرم صلي الله عليه و اله و سلم بر اساس حكم پروردگار متعال، آنان را به مباهله دعوت نمايد ، كه طرفين در پيشگاه خداوند لب به نفرين بگشايند و هر كدام كه بر حق نيستند و دروغ مى گويند، به عذاب الهى گرفتار شوند . قرآن اين مطلب را اين چنين گزارش مي كند: به آنها (نصاراي نجران) بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مي كنيم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مي نماييم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت مي كنيم شما نيز از نفوس خود، آنگاه مباهله مي كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مي دهيم. ( سوره آل عمران آيه 61 [
البته در برخي از روايات آمده است كه پيشنهاد مباهله از سوي هيات نجراني مطرح شد و آنان از آن حضرت خواستند كه مباهله انجام شود. به نظر مي رسد كه ايشان در گذشته نيز براي اثبات حقانيت خود چنين عملي را انجام داده اند. اگر گزارش هاي روايان اخبار را بپذيريم كه به زودي بيان مي شود ، مي توان پذيرفت كه آنان با مباهله آشنا بوده اند . اگر كمي بيشتر بررسي كنيم حتي مي توانيم بپذيريم كه اين روشي بود كه در ميان اعراب پيشينه داشته است و دست كم يهوديان و مسيحيان از اين روش براي اثبات حقانيت خود بهره برده بودند. بنابراين گزارش ، از آن جايي كه پيشنهاد از سوي اهل كتاب و نجرانيان مطرح شده است ، پيامبر مي بايست در انتظار وحي مي ماند و بدون اذن الهي اقدام به رد و يا قبول آن نكند. از اين رو ، پس از بيان پيشنهاد از سوي نجرانيان ، پيامبر پاسخ به درخواست را به بعد موكول مي كند و در انتظار وحي و دستور الهي مي ماند. با نزول و رسيدن آيه 61 سوره آل عمران كه به آيه مباهله معروف است، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ پيشنهاد مُباهله را پذيرفت. به زودي، همه مسلمانان از اين مساله و پذيرش پيامبر و دستور مطّلع شدند. تمام گفتگوها در مدينه درباره مباهله بود و مردم به يك ديگر ميگفتند: راستي در مباهله چه خواهد شد؟ !
پيامبر (ص) به دستور الهي پذيرش مباهله را به اطلاع نصاراي نجران مي رساند و قرار مباهله گذاشته مي شود.
همگان بيصبرانه در انتظار مباهله بودند، روز موعود (24 ذيحجّه سال نهم هجرت) فرا رسيد، نمايندگان نجران پيش از اين در جلسه مشاوره خود از نكته اي استفاده كردند كه از روانشناسي سرچشمه ميگرفت. به اين معنا كه به نفرات خود دستور دادند اگر ديديد محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ با سر و صدا و جمعيّت و جار و جنجال براي مباهله آمد با او مباهله كنيد و نترسيد؛ زيرا او بر حق و حقيقتي نيست و در كار او فريب و باطل موج مي زند. از اين روست كه متوسّل به جار و جنجال شده است. اما اگر با نفرات اندكي از فرزندان و نزديكان مخصوص خود آمد، از مباهله بپرهيزيد كه خطرناك است.
مسيحيان كه از دور نظارگر ورود رسول اكرم (ص) بودند، بر خلاف انتظار خود ديدند كه آن حضرت با جمعيت و ازدحام نيامده و همراهان وي جز مردي و زني و دو كودك خردسال كسي ديگر نيست.
پرسيدند: كه همراهان پيغمبر با او چه نسبتى دارند؟
گفته شد: كه اينان محبوب ترين مردم نزد رسول اکرم هستند. يكى فاطمه دختر او و ديگرى على داماد و پسر عمش و آن دو پسر، فرزندان دختر او، حسن و حسين مى باشند . اسقف اعظم نصراني كه متحير شده بود، خطاب به جمعيت نصاري گفت: بنگريد كه محمد چگونه با اطمينان تمام و ايمان راسخ به ميدان آمده و بهترين عزيزان خود را براي اجراي مباهله به همراه آورده است! به خدا سوگند اگر او را در اين امر ترديد و يا خوفي داشت ، هرگز عزيزان خود را انتخاب نمي كرد. مردم، من در چهره آنان معنويت و روحانيتي مي يابم كه اگر از خدا درخواست كنند، كوه ها را از جاي خود حركت خواهند داد. پس از مباهله با آنان بر حذر باشيد كه عذاب و بلا دامن ما را خواهد گرفت. به دنبال آن، پيامى به رسول اكرم (ص) فرستادند كه از مباهله درگذر و تو خودت در ميان ما حكم باش و كار را با مصالحه خاتمه بده .
رسول اكرم (ص) با پيشنهاد آنها موافقت كرد و صلح نامه اى به خط اميرالمومنين على (ع) و تعيين جزيه سبك و آسانى تنظيم گرديد كه ساليانه بپردازند؛ و اين گونه كار خاتمه يافت .
باید دانست جریان مباهله یکی از مشهورترین رخدادها و جریانات تاريخی است که درکتاب هاي سيره و تاریخی و روايي ثبت شده و بسیاری از بزرگان اهل تسنن آن را نقل کرده اند که از جمله آن ها می توان مراجع و منابع زیر را نام برد :
1. صحيح مسلم ؛ ج هفتم ؛ ص 120
2. مسند احمد حنبل ؛ ج 1 ؛ ص 185
3.تفسير طبري ؛ ج 3 ؛ ص 192
4. مستدرك حاكم ؛ ج 3 ص 150
5. دلائل النبوه نوشته حافظ ابو نعيم ؛ ص 297
6. تفسير فخر رازي (تفسير كبير) ؛ ج 8 ؛ ص 85
افزون بر ايشان ده ها نفر ديگر چون قاضي بيضاوي و ابن اثير و ابن جوزي و آلوسي و طنطاوري و زمخشري به اين مطلب در تفاسير و كتب خود اشاره دارند. امامان معصوم (ع) نيز به اين مطلب در بسياري از مباحث خود اشاره داشته و آن را جزو فضايل مسلم و قطعي امير مومناد(ع) بر شمرده اند. بنابراين از نظر تاريخي و سنديت قرآني آن هيچ گونه گمان و ترديدي نيست.
در دلائل النبوة , 2/124 چنين آمده است : شعبى مى گويد كه جابر چنين گفته است : مـنظور از (انفسنا) و (انفسكم ) پيامبر اكرم (ص ) و على (ع ) و منظور از (ابناءنا) و (ابناءكم )حسن و حـسـين و منظور از (نساءنا) و (نساءكم ) فاطمه (س ) است .
شـيـخ سبيتى نيزدر حاشيه خود بر نقد يكي از علماي اهل سنت ـ پس از ارائه جزئيات اخبار مباهله و ستودن تفاصيلى كه ابن طاووس در اقبال آورده ـ چنين مى گويد : مـا نـمـى خـواهـيـم دربـاره صاحبان صحاح پيرامون تفصيل آيه مباهله حكم كنيم؛ ولى همه آنها اتفاق نظر دارند كه چون اين آيه نازل شد : پـيـامبر على (ع ), فاطمه (س ), حسن و حسين (ع ) را فراخواند .
چنان كه اشاره شد اين روايت را مسلم درصحيح خود آورده و حـاكـم آن را بـه شـرطى كه شيخين قايل شده اند ذكر كرده و ذهبى آن را به شرطى كه بـخارى و مسلم و حميدى در جمع ميان دو صحيح قايل شده آورده است.
اين حديث را ثعلبى در تفسير خود و ابن مغازلى و ابونعيم در حلية و حموينى درفوائد و ابن اسحاق در مغازى و ابن صباغ مـالكى در فصول و طبرى در تفسير خود وواحدى در اسباب النزول و زمخشرى در كشاف و فخر رازى در تفسيرش و ديگرانى كه در لابلاى فصلهاى پيشين آنها را ذكر كرديم به علاوه كسانى كه يادى از آنها به ميان نياورديم نقل كرده اند.
بـه عـبـارت روشن تر: همه مسلمانان اجماع دارند كه پيامبر جز اين عده كسى را براى مباهله فرا نخوانده است . بـراى يـافـتـن منابع فراوان كافى است كه خواننده گرامى به سخنان سيد كتكانى درغاية المرام صـفحات306ـ300 مراجعه كند . وى در آن جا كتاب هايى را ذكر كرده است كه اخبار آيه مباهله در آنها وارد شده و مؤلفان و طرق احاديث را در آن يادآور شده است .
آيه فوق به پيوست آياتى كه قبل و بعد از آن نازل شده، نشان مىدهد كه در برابر پافشارى مسيحيان در عقايد باطل خود از جمله ادعاى الوهيت حضرت مسيح (ع) و عدم كارايى منطق و استدلال در برابر لجاجت آنها، پيامبر (ص) مأمور مىشود از طريق مباهله وارد شود، و صدق گفتار خود را از اين طريق خاص روحانى و اعجاز به ثبوت برساند، يعنى با آنها مباهله كند تا راستگو از دروغگو شناخته شود !
مباهله در اصل از ماده «بهل» (بر وزن اهل) به معنى رها كردن است، به همين جهت هنگامى كه حيوان را، به حال خود واگذارند و پستان آن را براى جلوگيرى از نوشيدن نوزادش - در كيسه قرار ندهند به آن حيوان «باهل» مىگويند و «ابتهال» در دعا به معنى تضرع و واگذارى كار به خداست .
اين واژه به معناى «هلاكت و لعن و دورى از خدا» نيز معنا شدهاست؛ زيرا به معناي رها كردن و واگذار نمودن بنده به حال خويش و خروج از سايه لطف خدا است.
از نظر مفهوم و معناي اصطلاحي كه در آيه به آن اشاره شده، مباهله به معناى نفرين كردن دو نفر به همديگر است. به اين ترتيب كه وقتى استدلالات منطقى سودى نداشت، افرادى كه با هم درباره يك مسأله مهم دينى گفت و گو دارند در جايي جمع مىشوند و به درگاه خدا تضرع مىكنند و از او مىخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند، همان كارى كه پيامبر اسلام (ص) در برابر مسيحيان نجران كرد، كه در آيه به آن اشاره شده است .
خداوند در اين آيه مي فرمايد: «هرگاه (مسيحيان) بعد از علم و دانشى كه به تو رسيده (درباره نفى الوهيت مسيح (ع) و تثليث و انحرافاتى از اين قبيل) با تو به بحث و ستيز برخيزند، به آنها بگو بياييد ما فرزندان خود را مي خوانيم و شما هم فرزندان خود را بخوانيد (فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم ) و ما زنان خود را دعوت مىكنيم و شما هم زنان خود را (و نسائنا و نساءكم ( و ما نفوس خود را دعوت مىكنيم و شما هم نفوس خود را (و انفسنا و انفسكم ( سپس مباهله مىكنيم (تا راستگو و دروغگو از اين طريق شناخته شود) پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مىدهيم : (ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الكاذبين) .
چنان كه در گزارش پيشين نيز خوانديم نمايندگان نجران به محل مباهله رفتند و با خواندن تورات انجيل و راز و نياز آماده شدند، و منتظر ورود پيامبر به آن محل بودند، ناگاه ديدند پيامبر با چهار نفر يكي دخترش فاطمه ـ عليها السّلام ـ و ديگري دامادش علي ـ عليه السّلام ـ و دو كودك كه دو فرزند علي و فاطمه يعني حسن و حسين ـ عليه السّلام ـ بودند، ميآيد .
«شرجيل» يكي از افراد انديشمند نمايندگان نجران، به ياران خود گفت: سوگند به خدا من صورتهايي را ميبينم كه اگر از خدا بخواهند كوهها را از جاي خود بركند، حتماً چنين خواهد كرد، بترسيد و مباهله نكنيد .
اگر با محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ مباهله كنيد يك نفر از مردم مسيحي نجران باقي نخواهد ماند، از من بشنويد، دست كم همين يكبار حرف مرا گوش دهيد و مباهله نكنيد .
اصرار و تأكيدهاي شرجيل، در هيات نمايندگان اثر كرد، اضطراب عجيبي آنها را فرا گرفت فوراً شخصي را به حضور پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرستاده و درخواست ترك مباهله و پيشنهاد قرار داد صلح نمودند.
براي مباهله آثار و ويژگي هاي چندي را مي توان برشمرد . يكي از برجستگي ها و ويژگي هايي كه مي توان براي مباهله بر شمرد، مباهله به عنوان نوعي تهديد و بازدارندگي است. كسي كه اقدام به مباهله مي كند مي كوشد تا با به كارگيري اين شيوه و روش، دشمن را تهديد به عذاب كرده و طرف مقابل را از ادامه پافشاري بر مواضع بهراساند . در حقيقت مباهله شيوه اي بازدارنده به شمار مي آيد.
ديگر آن كه مباهله نوعي اتمام حجت است و با اين شيوه مدعي حجت را بر خصم و طرف مقابل تمام مي كند.
از سوي ديگر مباهله بيانگر نوعي اعتقاد راسخ به درستي اعتقادات و باورهايي است كه درباره آن اقدام به مباهله مي شود.
سخن ديگر درباره ويژگي هاي مباهله آن است كه مباهله نوعي روشنگري است . به اين معنا كه در عنوان روشنگري كه هدف اصلي ارسال پيامبران است قرار مي گيرد. پيامبر با مباهله مي كوشد تا حق را روشن كند و با نوعي تهديد و تنبيه فرد مقابل را به خطرات احتمالي و گاه قطعي باورها و موضع گيري ها آگاه نمايد.
تخطئه عملي طرف مقابل مباهله نيز از ديگر ويژگي هاي آن است كه مي توان به آن روشي قرآني براي مبارزه با تبليغات دشمن از آن استفاده كرد.
مباهله نوعي روش تبليغاتي است كه قرآن به مسلمانان آموخته است. مي دانيم كه تاثير گذاري تبليغات رواني در هر جنگي كم تر از عمليات نظامي نيست بلكه برخي بر اين باورند كه هدايت افكاري عمومي و تاثير گذاري بر روان ايشان اولين گام در پيروزي است. پيامبر از اين روش در همه عمليات نظامي و جنگي خود بهره برده است. وي پيش از آغاز هر جنگي و هجومي به ميان جمعيت مي رفت و يا از بلندي با مردمان دو سوي درگيري سخن مي گفت. اتمام حجت پيش از جنگ و سخنراني و يادكرد اهداف جنگ نوعي روشنگري و بيداري همراه با جنگ تبليغاتي بود. روحيه دشمن در هم مي ريخت و آنان را با ترديدهاي جدي مواجه مي ساخت. كاري كه امام حسين(ع) نيز در كربلا انجام داد و دشمن براي جلوگيري از تاثير اين جنگ رواني كه به عنوان دعوت پيش از جنگ از آن ياد مي شود دستور داد تا در سازها و دهل ها بدمند و بر طبل ها بكوبند تا دعوت به گوش مردمان نرسد و اين جنگ رواني را ناكام گذارد.
پيامبر (ص) با مباهله كوشيد تا با ايجاد جنگي رواني پايگاه هاي اعتقادي دشمن را سست و متزلزل نمايد . به گونه اي كه پس از مباهله آنان نه تنها در مقابل اسلام به جنگ نايستادند بلكه با پذيرش جزيه و تقويت مالي درعمل جزو قلمرو اسلامي و به معناي امت اسلام در آمدند.
يكي از مهم ترين ويژگي هاي مباهله آن است كه مي توان از آن به آخرين راهكار مسالمت آميز ياد كرد. به اين معنا كه هدف پيامبران راهنمايي و هدايت بشر به مقصد عالي و كمالي و سعادت دو جهان است. از اين رو مي كوشند تا آن جا كه امكان پذير است از راهكارهاي مثبت وسازنده اي بهره برد كه مي توان با ياري آن ها مردمان را آگاه و به پيامدهاي رفتاري و ايماني آشنا ساخت. اين گونه است كه در گزارش هاي قرآن از رفتار و منش و كنش و واكنش پيامبران آن چه به چشم مي آيد صبر و شكيبايي بيش از توان بشري است كه در برابر لجاجت و گاه تجاهل مردمان در پيش مي گيرند. آنان تا آخرين لحظه مي كوشند تا به عنوان مظهر و مصداق رحمت الهي مردمان را به راه آورده و در جاده خير و صلاح قرار دهند. به كارگيري روش ها و شيوه هاي چون بشارت و تنذير و مانند آن ها در اين حوزه قابل تحليل و تبيين است.
آنان پيش از نفرين و درخواست براي نابودي مردمان كافر و لجاجت پيشه از هيچ كاري كوتاهي نمي كنند . مناظره و همراهي با ايشان و آوردن انواع و اقسام معجزات و كارهايي كه مي تواند موجبات بيداري و روشنگري آنان را فراهم آورد بخشي از فعاليت هاي سازنده و مثبت ايشان براي رسيدن به اين مقصد و مقصود است . اما هر گاه همه راه ها به بن بست رسيد و مردمان بر كفر خود پافشاري كرده و رفتاري زشت و ناپسند در پيش گرفته و در زمين و زمان فساد و تباهي مي كنند در آن هنگام چاره اي جز نيست خواهي و نابودي ايشان نمي ماند. درخواست نابودي امت هاي پيشين از سوي پيامبران تنها به عنوان آخرين امكان براي حفظ هدايت مردمان كمي بود كه ايمان آورده بودند و يا براي حفظ زمين از فساد و تباهي بوده است.
پيامبر اكرم كه خود مصداق و مظهر اتم و اكمل رحمت براي جهانيان است راهكاري تازه اي در پيش گرفت كه در امت هاي پيشين سابقه نداشت. وي از مباهله به عنوان آخرين راهكاري هدايتي بهره برد. اين راهكار از آن مي تواند مهم و مفيد باشد كه خود را در معرض خطر نهايي قرار مي دهد. دو سويه مباهله از شرايط يكساني بهره مي برند. فرد خود را در خطر مي افكند . خطري كه اگر موجبات نيست و نابودي فيزيكي و جسمي او نشود دست كم آبرو و اعتبار وي را مورد تهديد جدي قرار مي دهد. از اين رو مباهله كنندگان با اين كار خود را از هر نظر در معرض خطر قرار مي دهند. كاري كه كم كسي حاضر به آن است. اين گونه مناظره تنها شكست در كلام نيست. در مناظرات ممكن است فرد پس از شكست شرايط روحي و رواني و يا قدرت بياني طرف ديگر را امري براي توجيه خود قرار دهد. در حالي كه در مباهله اصل اين است كه او از سوي خداي پشتيباني و ياري مي شود. حقانيت او به حد و اندازه اي است كه به درخواست او طرف مقابل نابود و از ميان مي رود. بنابراين كساني دست به اقدام چنين خطرناكي مي زنند كه از جايگاه واقعي خود آگاه هستند و به حقانيت خود و عقيده باوردارند. پيامبر مي كوشد تا با بهره گيري از اين روش آخرين راهكار براي هدايت را به كار گيرد. وي مي كوشد تا دم آخر مردم را هدايت كند هر چند كه اين هدايت و روشنگري به شيوه تهديد عملي و در شكل و قالب مباهله انجام گيرد.
ديديم كه چه سان طرف مقابل پس از روان شناسي رفتار پيامبر(ص) دريافت كه اين گونه رفتار نمي تواند از آن كسي باشد كه كوچك ترين ترديدي در حقانيت خود و دين و باورش داشته باشد. از اين رو دست از مباهله كشيدند. اين امر موجب شد كه نوعي روشنگري در طرف مقابل پديد آيد و مي بينيم كه برخي از ايشان پس از مدتي به دين اسلام مي گروند. اما اين كه چرا در همان زمان اقدام به اين كار نكردند ، امري روان شناختي است. انساني كه به جزم و قطع اقدام به دعوت ديگري مي كند و در اين راه نه تنها مناظره بلكه به مباهله اقدام مي ورزد ، هرچند كه در باطن شكست را پذيرفته است ولي مي كوشد ظاهر را حفظ كند به ويژه كه در نگاه مردمان از جايگاه و مقام ومنزلت عالي و والايي برخوردار باشد. اما هر گاه با خود خلوت كند و به مسايل باز انديشد در آن هنگام است كه نور حق در دلش روشن مي شود و اندك اندك آن را به خود مي قبولاند و به آن ايمان مي آورد. اين گونه شد كه برخي از دانشمندان و عالمان ايشان پس از بازگشت ايمان مي آورند و حقانيت محمدي (ص) را تاييد مي كنند.
از سوي ديگر اين روشنگري پيامبر به عنوان معجزه اي ديگري حقانيت را در دل هاي سست ايمانان تقويت مي كند و آنان را به گونه اي ديگري به راه مي آورد. در حقيقت هدف معجزه كه همان روشنگري است در اين مباهله نيز ظاهر و هويدا شد.
در روايت است كه اين مساله به عنوان يكي از معجزات جاودانه پيامبر اسلام است(ص) به اين معنا كه در اين زمان هركس كه در برابر حقانيت دين اسلام و پيامبر(ص) موضع گيري كرد و آن را تكذيب نمود و بر عقايد باطل و كفر آميز خود پافشاري ورزيد مي توان به عنوان آخرين راهكار از آن بهره برد و با شرايط خاصي مباهله كرد. در روايت است كه براي اين منظور پس از پذيرش مباهله از سوي مقابل ، مومن به معناي اصطلاحي و واقعي كلمه پس از روزه گرفتن و يادكرد خداوند به نزد مخالف رفته و با شبكه و در هم فروكردن انگشتان در يك ديگر ، اقدام به نفرين ولعن و شناسايي دروغگو از سوي خدا و عذاب وي مي كند.
اين روايت و روايات مشابه نشان مي دهد كه مباهله ، معجزه جاودانه اسلام است و هر مومني مي تواند خود آن را تجربه كند. البته شرط اساسي مباهله بيان حجت و اتمام آن ازسوي مومن است؛ چنان كه پيامبر اكرم(ص) پس از مناظرات و گفت و گوهاي بسيار براي روشن شدن حقانيت اسلام اقدام به اين كار كرد.
روايت امام صادق (ع) بيانگر اين نكته است كه حكم مباهله حكمي عمومي و جاودانه است. در تفسير نور الثقلين ج 1 ص 351 آمده است كه امام جعفر (ص) مي فرمايد: اگر سخنان حق شما را مخالفان نپذيرفتند آنان را به مباهله بخوانيد.
رواي مي پرسد: چگونه مباهله كنم؟
فرمود: خود را سه روز اصلاح اخلاقي كن.
راوي مي گويد: گمان مي كنم كه فرمود: روزه بگير و غسل كن و با كسي كه مي خواهي مباهله كني به دشت برو . سپس انگشتان دست راستت را در انگشتان راست او بيافكن و از خودت آغاز كن و بگو: خداوندا! تو پروردگار آسمان هاي هفتگانه اي و آگاه از اسرار نهان هستي و رحمان و رحيمي . اگر مخالف من حقي را انكار كرده و ادعاي باطلي دارد بلايي از آسمان بر او بفرست و او را به عذاب دردناكي مبتلا ساز!
دوباره اين دعا را بخوان و بگو: اگر اين شخص حق را انكار كرده و ادعاي باطلي مي كند بلايي از آسمان بر او بفرست و او را به عذابي دچار ساز!
سپس آن حضرت فرمود: چيزي نخواهد گذشت كه نتيجه اين دعا هويدا و آشكار خواهد شد. به خدا سوگند! هرگز نيافتم كسي را كه حاضر باشد اين چنين مباهله كند.
لینک همین مطلب به کیهان:http://www.kayhannews.ir/851026/6.htm